سایت جـامع آستـان وصـال شامل بـخش های شعر , روایت تـاریخی , آمـوزش مداحی , کتـاب , شعـر و مقـتل , آمـوزش قرآن شهید و شهادت , نرم افزارهای مذهبی , رسانه صوتی و تصویری , احادیث , منویـات بزرگان...

مدح و وفات امام خمینی رحمة الله علیه

شاعر : محمدجواد غفور زاده
نوع شعر : مدح و مرثیه
وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن
قالب شعر : ترکیب بند

در جام دیده اشک عزا موج می‌زند            در صحن سینه شور و نوا موج می‌زند

یک نینوا مصیبت و یک کربلا بلا            در دشت‌های خاطرِ ما موج می‌زند


تا چـشم کار می‌کند انـدوه و انتظار            با یـاد یـار در همه جا موج می‌زند

در گوشه و کنار حسیـنیه‌های شهر            صد‌ها هزار دست دعا موج می‌زند

هنگام اوج گیری «روح خدا» به عرش            فـر‌یاد خلـق نوحـه‌سُرا موج می‌زند

حسرت نگر که در عطرش بوسۀ وداع            دریا جـدا و دشت جـدا موج می‌زند

در صحن غم گرفتۀ فیضیه تا سحر            شوق حضور « روح‌ خدا» موج می‌زند

در کوچه‌باغ‌های جماران نگر هنوز            انــوار سـیـدالـشـهـدا مـوج مـی‌زنـد

در ماتم حسین زمان هرکجا می‌رویم            حال و هوای کرب‌و‌بلا موج می‌زند

مـوج بـلـنـد نالـه، خـروشید وای وای

طوفـان گریه آمد و جـوشید وای وای

رفت آن‌که بود، میکده مست و خراب از او            شیـرینی پـیاله و شور شراب از او

برخاست چون خلیل به پیکار بت، فتاد            در شرق و غرب واهمه و اضطراب از او

لرزید کاخ سرخ و سپید از نهیب وی            یک شب نرفت دیدۀ دشمن به خواب از او

با پا بر‌هنگان زمین بس که داشت مهر            در آسمان شکـفت گـل آفـتاب از او

در پهندشت پاک هویز‌‌ه گرفته است            گیسوی نخل‌های جوان پیچ وتاب از او

روحی دوباره یافت از او نهضت حسین            جانی دوباره یافته اسلام ناب از او

یک عمر دل به گلشن زهرا سپرده بود            زان رو گرفت چهرۀ گل رنگ و آ‌ب از او

دستی به ذیل آیۀ «أمن یجیب» داشت            پیری که شد «دعای سحر» مستجاب از او

تا واپسین نفس به مناجات میل داشت

عمری مداومت به «دعای کمیل» داشت

رفتی و سر به سیـنـۀ سیـنا گذاشتی            رو در بهشت حضرت زهرا گذاشتی

گفتی بهار بهمن خونبار شد که باز            رفتی و سر به دامن گـل‌ها گذاشتی

از یک چمن شقایق پرپر که بگذریم            یک دشت لاله را به تماشا گذاشتی

با اشک و آه و ناله، ز خاطر نمی‌رود            داغ غـمی که بر جگـر ما گـذاشتی

تا شهـپـر مـلائکه شد فـرش راه تو            بر عرش افتخار و شرف پا گذاشتی

صف بسته‌اند امت مظلومت ای امام            از آن شبی که رو به «مصلّی» گذاشتی

ما از تو انـتـظار مـلاقـات داشـتـیـم            واحـسرتا که وعـدۀ فـردا گـذاشـتی

دیدی که اهل کوفه نبودیم و نیـستیم            ما را چرا تو رفتی و تنها گذاشتی؟

داریم مهر روشن و خوب تو را هنوز

بـاور نـمی‌کـنیـم غـروب تو را هـنوز

واحسرتا که بعد تو ماندیم و زنده‌ایم            با هم سرود هجر تو خواندیم و زنده‌ایم

بعد از تو ای امید دل ای آرزوی جان            بـاور نمی‌کنیم که مانـدیم و زنده‌ایم

بر ما رواست سیلی امواج غم، که ما            سیل سرشک از مژه راندیم و زنده‌ایم

دردا که بعد غیبت خورشید انقلاب            یک آسمان ستاره فشاندیم و زنده‌ایم

ترسم که روز وصل خدا نگذرد ز ما            «شب‌های هجر را گذراندیم و زنده‌ایم»

«ما را به سخت‌جانی خود این گمان نبود»

این قدر چشم یاری از این نیمه‌جان نبود

نقد و بررسی